زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
بـابـا نـگـاه پُـر شـررم درد میکـنـد قلب حزین و شعله ورم درد میکند از بس برای دیدن تو گـریه کردهام چشمان خیس و پلک ترم درد میکند از بعد نیـزه رفـتن رأس عـمو ببین سر تا به پای اهـل حرم درد میکند آهسته بوسه گیرم از آن جای خیزران دانـم لـبـانـت ای پـدرم درد میکـنـد از کوچههای سنگی کوفه ز من مپرس آخـر هـنوز بـال و پـرم درد میکند با هر نـوازشی که ز بـاد صبا رسد این دسته موی مختصرم درد میکند ناقه بلند بود و نگویم چه شد ولی... چون فاطمه پدر، کمرم درد میکند بابا ببـین شبـیه زنـی سالخـوردهام دستم، تنم، سرم، جگرم درد میکند مدیون عمهام که نفس میکشم هنوز جـسـم کـبـود هـمسفـرم درد میکند هرجا که گوشواره ببینم از این به بعد زخمی دوباره در نظرم درد میکند |